مقایسه ای بین برهان صدیقین فیلسوفان اسلامی و برهان انتولوژی آنسلم فیلسوف مغرب زمین
مقدمه
برای اثبات وجود خدا تاکنون دلیلهای مختلفی از جانب فلاسفه ارائه شده که در ساخت آنها از منابع متفاوت شناخت استفاده گردیده است این دلیلها بر سه گونه اند:
1.دلیلهایی که ناظر به مشاهده آثار و آیات هستند, مانند دلیل نظم
2.دلیلهایی که مبتنی اند بر نیازمندی جهان, مانند برهان حدوث و برهان حرکت
3.دلیلهای فلسفی خالص که از مقدّمات عقلی محض نتیجه می شوند, مانند برهان امکان و برهان هستی شناسی.
گذشته از دو دسته یادشده باید دانست که دسته سوّم دلیلهای فلسفی خالص اند و از مقدّمات عقلی محض نتیجه می شوند. همچون برهان امکان و برهان صدّیقین( برهان هستی شناسی). این دسته از برهانها ویژگیهایی دارند:
نخست آن که نیازی به مقدّمات حسّی و تجربی ندارند.
دوّم آن که شبهاتی که درباره دیگر دلیلها مطرح می شود, به اینها راه نمی یابد و دارای اعتبار منطقی بیش تری هستند.
سوّم آن که مقدّمات این برهانها در دیگراستدلالها نیز موردنیاز است.
در این جا باید اشاره کنیم: با وجود این که حکیمان دلیلهای گوناگونی را در زمینه اثبات وجود خداوند یادآور شده اند, آنچه که مهم تر و نیرومندتر است فقط راه فلسفی است..
شهید مطهری می نویسد:
چقدر اشتباه است که می گویند راه مطالعه در خلقت ما را از پیمودن راههای دشوار و پرپیچ وخم فلسفه بی نیاز می کند.[1]
فقط با استدلال فلسفی است که می توان خالق را برای عالم اثبات کرد و علوم تجربی قادر به شناساندن این گونه مسائل فلسفی نیستند بعضی از دلیلها همچون برهان حرکت یا حدوث, با این که از یک سلسله مبانی فلسفی کمک گرفته اند دلیل فلسفی محض نیستند و مقدّمات غیرفلسفی دارند, حال آن که می باید استدلالی برای اثبات صانع ارائه شود که محتاج به مقدّماتی حسّی و غیرفلسفی نداشته باشد ازاین روی, باید از برهانهایی صحبت شود که این کاستی را نداشته باشند و تنها به صورت عقلی و فلسفی بیان شوند. در تاریخ فلسفه اسلامی از میان دلیلهای فلسفی موجود می توان از برهان صدّیقین نام برد که به صورتهای مختلف بیان شده است، فلسفه اسلامی اگر از منظر خاص خود و در پرتو کل سنت فلسفی اسلامی-که یک تاریخ مستمر و طولانی دوازده قرنه داشته و هنوز هم مطرح و زنده است-نگریسته شود،مانند هر امر دیگر اسلامی مشخص میشود که ریشه در قرآن و احادیث دارد و از اتقان و ظرافت خاصی برخوردار است.و اسلامی بودن فلسفه اسلامی نه به لحاظ این واقعیت این است که در جهان اسلام و توسط مسلمانان پرورانده شده است،بلکه به خاطر این است که اصول و الهام بسیاری از مسائل فلسفی خود را از منابع اسلامی اخذ کرده است.
مسلمانان،سرآغاز حکمت و فلسفه را از پیامبران دانسته و معتقدند فلسفه و حکمت از مشکات نبوت ناشی میشود و هرمس حکیم را با ادریس پیامبر یکی دانستهاند
هدف از این مقاله،مقایسه بین دو دیدگاه در باب یکی از براهین اثبات وجود خداست.در یک طرف،نگرش فیلسوفان اسلامی و در طرف دیگر،نگرش آنسلم فیلسوف مغربزمین است.با مقایسه دو تفکر است که قدر و منزلت تفکری مشخص میشود؛ چنانچه از حضرت علی علیه السّلام نقل شده است:اضربوا بعض الرأی ببعض فانّه یتولّد منه اصواب.[2]
به این خاطر ابتدا تقریرهای مختلف برخی از فیلسوفان اسلامی از برهان صدیقین و سپس تقریربرهان آنسلم را مطرح کرده و در پایان به مقایسه میپردازیم.
برهان صدیقین از دیدگاه فیلسوفان اسلامی
براهین اثبات وجود خدا را به لحاظی به دو دسته تقسیم کردهاند.یک دسته از براهین،مخلوقات را واسطهء استدلال قرار میدهند و با کمک مخلوقات به خداوند میرسند.ولی در دسته دیگر از براهین،مخلوقات واسطهء اثبات وجود خدا نیستند بلکه از خود حقیقت هستی و مفهوم هستی به خدا میرسند.براهین دسته اول را انّی و براهین دسته دوم را لمّی یا شبه انّی خواندهاند.
برهانی را که اینک در صدد نقد و بررسی آن هستیم،یعنی برهان صدیقین و وجود شناختی از نوع دوم میباشند.برهان صدیقین،برهانی است که برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال میشود و از چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمیشود و به اشکال متفاوتی بیان شده است که ما به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
الف-برهان صدیقین از نظر ابن سینا
اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابن سینا بر برهان اختصاصی خود بر اثبات وجود خدا اطلاق کرد.او این برهان را در اشارات چنین تقریر میکند:
موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود،اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت میشود و اگر ممکن الوجود است،وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجّح دارد.حال اگر مرجّح ممکن باشد دوباره خود احتیاج به مرجّح دیگری دارد و همینطور تا بینهایت ادامه دارد.و چون دور و تسلسل باطل است باید به مرجّحی برسی که دیگر ممکن نباشد بلکه واجب باشد و این واجب الوجود،همان خداست.
او بعد از تقریر برهان میفرماید
تأمل کن که چگونه در اثبات مبدأ اول و وحدانیت و یکتایی وی و پاکیش از عیبها بیان ما به تأمل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت؟و چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد،و اگرچه آن هم بر وجود او دلیل است؟ولکن اینروشن محکمتر و شریفتر است،یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است،بر وجود واجب تعالی گواهی میدهد؛چنانکه هستی او بر سایر هستیها که بعد از او قرار گرفتهاند گواهی میدهد.
و این آیه در کتاب الهی که«به زودی نشانههای خودمان را در آفاق و نفسهای آنها نشان خواهیم داد تا وجود حق بر آنها روشن گردد»به همین مطلب اشاره میکند، میگویم:این حکم مخصوص جماعتی است.و بعد از آن میفرماید:«آیا برای اثبات خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است»،میگویم:این حکم صدیقین است که به او استشهاد میکنند نه از هستی سایر موجودات بر هستی او.[3]
بعضی،از جمله صدر المتألهین(ملاصدرا)بر این عقیدهاند که برهان شیخ،برهان صدیقین نیست؛زیراکه در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود میشود و حال آنکه در برهان ابن سینا نظر به مفهوم وجود شده است.[4]
ولی به نظر میرسد که ابن سینا فقط ازصرف مفهوم وجود به خدا نمیرسد،بلکه از مفهوم وجود،از آن نظر که حاکی و مشیر به حقیقت وجود است،شروع میکند.به این اعتبار میتوان آن را جزء براهین لمّی یا شبه لمّی یا صدیقین قرار داد که مخلوقات،واسطهء اثبات وجود خالق نیستند.
ب-برهان صدیقین از نظر صدر المتألهین(ملاصدرا)
صدر المتألهین در اسفار،برهانی را ارائه میدهد و میگوید این برهان،برهان صدیقین است و در عبارتی میفرماید:
بدان که راهها به سوی خدا فراوان است؛زیرا او دارای فضائل و کمالات متعددی است و هر طایفهای قبلهای دارد که خداوند آن را تعیین میکند.ولی بعضی از این راهها محکمتر،بهتر و نورانیتر از بعض دیگر است.و محکمترین و بهترین برهان، برهانی است که حد وسط آن غیر از واجب نباشد.در این صورت راه با مقصد یکی خواهد بود.و آن راه صدیقین است که آنان از خود او بر خودش استشهاد میکنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال[5] و سپس در ادامه مطرح میکند که این آیه قرآنی ب این برهان اشاره دارد:«أو لم یکف برّبک أنّه علی کلّ شیء شهید»
تقریر برهان صدیقین
در این برهان،ملاصدرا از حقیقت هستی و وجود،به ضرورت و وجوب آن پی میبرد که توضیح آن احتیاج به چند مقدمه دارد:
اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت:پس از آنکه پذیرفتیم که واقعیاتی در خارج وجود دارند و ما از هریک از این واقعیات دو مفهوم در ذهن خود انتزاع میکنیم:یکی وجود و دیگری ماهیت.و در جای خود به اثبات رسیده است که واقعیت خارجی مصداق و ما بازاء وجود است و ماهیت امر اعتباری است که از حد واقعیت خارجی انتزاع میشود.
تشکیل وجود:صدر المتألهین عقیده دارد که وجودهای خارجی چه قوی و چه ضعیف،چه علت و چه معلول همه مراتب یک حقیقت هستند؛وما به الاختلاف و ما به الاشتراک از یک جنس است که به آن تشکیک وجود میگویند.
بساطت وجود:حقیقت،بسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است،چون چیزی غیر از وجود نداریم
ملاک نیاز معلول به علت:ملاک نیاز معلول به علت همان ربطی بودن وجود آن نسبت به علت و به عبارت دیگر ضعف مرتبه وجود آن است و تا کمترین ضعفی در موجودی داشته باشد بالضرورة معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچ گونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
براساس این مقدمات چهارگانه،برهان صدیقین از نظر ملاصدرا چنین تقریر میشود:
مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه آنکه دارای کمال نامتناهی و بینیازی و استقلال مطلق میباشد،عین ربط و وابستگی است و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمیداشت،سایر مراتب هم تحقق نمییافت؛زیرا لازمه فرض تحق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور،مستقل و بینیاز از آن باشند،در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است.[6]
به عبارت دیگر اگر همه مراتب مادون که همه وابسته و عین ربطاند به یک وجود مستقل و غنی منتهی نشوند،لازم میآید که آن مراتب مادون نیز متحقق نشود،ولی چون وجودات وابسته وجود دارند باید وجود مستقل غنی نیز وجود داشته باشد،زیرا چگونه وجود ربط بدون مستقل تحقق پیدا میکند..
این برهان علاوه بر اینکه از مزایای برهان ابن سینا برخوردار است از چند جهت بر آن برتری دارد:
1.در این برهان نیازی به ابطال دور و تسلسل نیست بلکه خودش برهانی بر ابطال تسلسل و علل فاعلی نیز هست
2.به کمک این برهان نه تنها وجود خدا،بلکه صفات کمالیه او نیز قابل اثبات است، مانند:وحدت کمال، فعلیت، استغنا و…
ج-تقریر برهان صدیقین از نظر حاج ملا هادی سبزواری
مرحوم سبزورای که از پیروان صدر المتألهین میباشد این برهان را در حواشی خود بر اسفار چنین تقریر میکند:
محکمترین و کوتاهترین تقریر برهان صدیقین آن است که بعد از اثبات اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت گفته شود که حقیقت وجو که همان واقعیت و عینیتاست،حقیقت صرف و مرسلهای است که محال است عدم را بپذیرد.زیرا هیچ مقابلی مقابل خود را نمیپذیرد(یعنی وجود،مقابل خود را که عدم است نمیپذیرد و عدم مقابل خود را که وجود است نمیپذیرد.یا به عبارت دیگر،هیچ ضدی،ضد خود را نمیپذیرد).این حقیقت مرسل که ممتنع است عدم را بپذیرد واجب الوجوب بالذات است،پس حقیقت وجود که مرسل،مطلق و یا صرف است،واجب الوجود بالذات است و همین مطلوب ماست[7] .
تنها مبادی تصدیقیهای که در برهان صدیقین از نظر مرحوم سبزواری به کار رفته همان اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت است.البته مبادی تصوریه آن از قبیل وجوب ذاتی و ضرورت ازلیه باید قبلا روشن شود.
د-برهان صدیقین از نظر علامه طباطبایی
علامه طباطبایی نیز که از پیروان صدر المتألهین میباشد تقریر خود را از برهان صدیقین در پاورقی اسفار و جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این صورت بیان میدارد:
واقعیت هستی،واقعیتی است که با آن سفسطه را رد میکنیم و مییابیم که هر موجود باشعوری ناگزیر از اثبات آن است؛این واقعیت هستی،ذاتا زوال و رفع را نمیپذیرد.حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است.(حتی اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است،در فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کردهایم)یعنی اگر زوال و بطلان همه واقعیتها را در لحظهای یا مطلقا فرض کنیم،در این صورت هر واقعیتی واقعا باطل و زایل شده است نه بهطور مجازی و وهمی،همچنین اگر سوفساطایی،اشیاء را موهوم میپندارد،یا در واقعیت آنها شک میکند، نزد او واقعا اشیاء موهوم و مشکوک هستند.(در کنار زوال و رفع،واقعیت آن را اثبات کردهایم)و چون اصل واقعیت ذاتا عدم و بطلان را نمیپذیرد پس واجب الوجود بالذات است.پس واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد.و اشیایی که واقعیت دارند در هستی خود محتاج و قائم به واجب الوجود هستند(یعنی وقتی در واقعیت اشیاء نظرمیکنیم،میبینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا میفهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب،قیام دارند)پس روشن شد که اصل وجود واجب الوجود بالذات،برای انسان ضروری است و براهینی که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبهات هستند.[8]
تقریر برهان صدیقین از نظر علامه از دو تقریر دیگر کوتاهتر است،زیرا نیازی به هیچ مسئله فلسفی ندارد،نه به مقدمات تقریر ملاصدرا و نه به مقدمه تقریر حاج ملا هادی سبزواری.
بهطور خلاصه برهان علامه چنین است:پذیرش اصل واقعیت در مقابل سفسطه امری بدیهی است؛چون همینکه خواستیم واقعیت را اثبات کنیم معلوم میشود اندیشهای،گویندهای و شنوندهای است و اصل واقعیت زوالناپذیر است؛زیرا اگر این واقعیت در شرایطی و یا زمانی زالپذیر است،یک زمان و یا شرایطی است که در آن موقع زوالپذیر میشود.پس از فرض زوال،ثبوت آن لازم میآید.در این حال زوالش مستحیل بالذات است و ثبات و تحقق آن ضرورت ازلیه میشود.
برهان وجودی(هستی شناختی یا انتولوژی)متفکر غربیسنت آنسلم
اثبات وجود خدا از طریق مفهوم، هم در فلسفة غرب از طرف اندیشمندان غربی ارائه شده، و هم در فلسفه اسلامی از ناحیه اندیشمندان اسلامی مطرح شده است
) sait anselm) این برهان درغرب اولین بار از سوی سنت آنسلم قدیس اسقف کلیسای کانتربری در قرن 11 میلادی (1109-1033م ) تدوین ومطرح کرد واز زمان کانت « برهان وجودی» نامیده شد.
کانت براهینی را که مبتنی بر تجربهای از جهان واقع نیستند و تنها بر مدار مفاهیم محض سازمان مییابند، براهین وجودشناختی یا وجودی مینامد.این برهان را از زمان آنسلم تاکنون فیلسوفان و متفکران موافق و مخالف بحث کردهاند و مقالات و کتابهای متعدّدی در حمایت و ردّ آن منتشر شده و میتوان گفت که جنجالیترین برهانی است که بر اثبات خدا اقامه شده است. در میان طرفداران این برهان کسانی چون دکارت، اسپینوزا، لایب نیتز، مالبرانش، جان لاک، هگل، و… وجود دارند و در میان مخالفانش کسانی چون گونیلون، توماس آکویناس، فرانسیس بیکن ،توماس هابز، جورج بارکلی، کانت، دیوید هیوم و برتراند راسل دیده می شوند
جلوة برهان آنسلم از این جهت است که:
اولاً، پایهگذار آن یک کشیش مسیحی است، از این رو، چنانچه از نظر موضوع که اثبات خداست مهم است، از نظر مبتکر و پایهگذارش هم که دارای مقام روحانیِ بلندی در دنیای مسیحیت و مورد توجه و احترام متفکران و مردم است، مهم است.
ثانیاً، این برهان در اثبات وجود خداوند به هیچ واقعیتی و موجودی از جهان ماده محتاج نیست، تا آن واقعیت (همچون نظم، امکان، حرکت، حدوث و…)که خود جلوهای از ذات باری هستند، بخواهند او را به ما نشان دهند.در این برهان، استدلال از طریق خود مفهوم خداوند است، از این رو، یک برهان کاملاً پیشینی و قبل از تجربه است.
قبل از توضیح برهان آنسلم بیان این نکته ضروری است که این ادعا، یعنی اثبات واجب تعالی از راه مفهوم را، ابتدائاً در غرب آنسلم مطرح کرده، و قبل از او نه در مسیحیت، نه در یهودیت و نه در جهان اسلام چنین راهی عرضه نشده است صحیح نیست، زیرا فارابی دانشمند بزرگ اسلامی در قرن دهم میلادی” یک قرن پیش از آنسلم“ اثبات واجب را از طریق مفهوم مطرح کرده است
وی در رسالة ” الدعاوی القلبیه“ گفته است: ” نفی وجود واجب مستلزم تناقض منطقی است.“[9] یعنی اگر کسی واجب را تصور کند وبعداً بگوید که او موجود نیست، تناقض گفته است .ظاهر این کلام اثبات واجب از طریق مفهوم است.
تقریر برهان:
قدیس آنسلم دو نوع برهان وجودی اقامه کرده است که نتایج آنها یکسان نیست و مقدماتشان نیز اندکی تفاوت دارند.گویی وی نخست برهان اول را اقامه کرده است،آنگاه به نقص آن پی برده و در صدد اصلاحش برآمده است.برهان اول اثبات میکند که از صرف تصور خداوند،وجود وی لازم میآید.ولی برهان دوم علاوه بر وجود،وجوب وجود و ضرورت وجود او را اثبات میکند.
تقریر اول:او میگوید:مسلما خدا وجود دارد اگرچه احمق در قلبش گفته است خدا وجود ندارد.
او در پروسلوگیون دوم بران خود را با تصور خدا«به عنوان چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد»آغاز کرده است.از آنجاکه داشتن تصور چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد مستلزم این است که حد اقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنی وجود داشته باشد،سؤال این است که آیا این تصور،وجود خارجی نیز دارد؟آنسلم چنین استدلال میکند که چنین موجودی باید در خارج نیز وجود داشته باشد.چه در غیر این صورت ما میتوانیم دوباره چیزی را که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد،تصور کنیم و این خلف است.بنابراین آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد باید وجود واقعی یا خارجی هم داشته باشد.
او در عبارتی میگوید:حتی احمق میپذیرد که چیزی از آن بزرگتر نتوان تصور کرد حد اقل در ذهن وجود دارد؛زیرا هنگامی که او این جمله را میشنود میفهمد.هرآنچه در ذهن و فهم فهمیده میشود وجود دارد و مسلما آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد نمیتواند فقط در ذهن وجود داشته باشد؛زیرا گر فرض کنیم فقط در ذهن وجود دارد،میتوان همان چیز را تصور کرد که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارد پس این دومی بزرگتر از اولی است و این خلف است.[10]
تقریر دوم:آنسلم در تقریر دوم علاوه بر اثبات وجود خدا به ضرورت و بیهمتایی وجود او نیز اشاره میکند؛یعنی بر غیر قابل تصور بودن عدم وجود خدا اشاره دارد.این تقریر به صورت مختصر چنین است::
-منطقا ضروری است که هرچه برای مفهوم موجود واجب،ضرورت دارد،مورد تصدیق قرار گیرد.
-منطقا وجود واقعی برای مفهوم موجود واجب،ضرورت داردبنابراین منطقا ضروری است اذعان کنیم موجود واجب وجود دارد.
همین برهان در قالبی منفی اینگونه مطرح میشود:
-منطقا غیر ممکن است که آنچه برای مفهوم موجود واجب ضروری است مورد انکار قرار گیرد(زیرا گفتن اینکه آنچه ضروری است،ضروری نیست) متضن تناقض خواهد بود
-منطقا وجود واقعی برای مفهوم موجود واجب،ضروری است
-بنابراین منطقا غیرممکن است که وجود واقعی موجود واجب،مورد انکار قرار گیرد
و یا به تعبیری میگوید:چیزی که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد به صحیحترین و کاملترین نحو وجود دارد،زیرا هر چیزی را که بتوان بدون وجود تصور کرد،وجود برای آن به صورت امکانی است.چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد،نمیتواند تصور شود که وجود نداشته باشد(پس وجودش ضروری است)زیرا آنچه را که بدون وجود نتوان تصور کرد از آنکه بتوان بدون وجود تصور کرد،کاملتر است،بنابراین فقط آنچه که بدون وجود نتوان تصور کرد با مفهوم چیزی که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد،مناسب است
او در ادامه میگوید:اگر چنین وجودی را بتوان تصور کرد،آن باید وجود داشته باشد،زیرا تصور وجودی سرمدی که وجودش در نقطهای پایانناپذیر یا هنوز به وجود نیامده باشد،فی نفسه متناقض است.
مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی آنسلم
همیشه در مقایسه دو تفکر است که اتقان و ظرافت تفکری بر تفکر دیگر معلوم میشود.در این مقایسه بر آن هستیم که اتقان و عمق تفکر فیلسوفان اسلامی را بر فیلسوفان مغرب زمین روشن سازیم.برهان صدیقین دو مزیت بر برهان وجود شناختی دارد:
1.ضرورتی که در برهان وجود شناختی اثبات میشود،ضرورت ذاتیه است؛یعنی مادامی که ذات موضوع یا تصور بزرگترین موجود کامل مطلق در ذهن باشد،حکم بر ضرورت وجود آن میکنیم.
اگر کسی چنین تصوری از موجود کامل مطلق در ذهن نداشته باشد حکم به ضرورت آن هم دیگر وجود ندارد.ولی ضرورتی که در برهان صدیقین اثبات میشود،ضرورت ازلیه است که حتی از فرض عدم موضوع،باز وجود آن لازم می اید و محمول در هر صورت برای موضوع ضرورت دارد که این تفاوت اساسی بین دو برهان است.
بنابراین اشکالاتی را که کانت بر برهان وجودشناختی وارد کرده است بر برهان صدیقین فلاسفه اسلامی وارد نیست و اگر کانت با برهان صدیقین فلاسفه اسلامی آشنا بود،آن اشکالات را بر برهان صدیقین وارد نمیکرد
2.در برهان وجود شناختی هنگامی که میگوییم خدا بالضروره موجود است، ضرورت برای خدا به حمل اوّلی است.و به حمل شایع،خدا ممکن الوجود است،چون یکی از مخلوقات ذهنی ماست،پس وجود تصور خدا در ذهن به حمل شایع،ممکن الوجود است و ما برای اینکه وجود خدا را در خارج اثابت کنیم باید به حمل شایع، ضرورت وجود را برای خدا اثبات کنیم.حمل اولی و مفهومی،ضرورت وجود خارجی را برای خدا اثبات نمیکند،
اما در برهان صدیقین حمل محمول،یعنی ضرورت وجود بر موضوع به حمل شایع است،هرچند در برهان صدیقین موضوع مفهوم وجود و یا حقیقت وجود است ولی آن مفاهیم حکایت از خارج میکنند و عنوان حاکی ومشیر دارد،زیرا ابتدا وجود در خارجآن چیزی که سوفسطی انکار میکنداثبات میشود،سپس مفهومی از آن در ذهن حاصل میشود که از آن حکایت میکند و بعد ضرورت ازلیه را بر آن حمل میکنیم و میگوییم«حقیقت وجود ضروری الوجود است به حمل شایع»بنابراین واجب الوجود در خارج اثبات میشوداما همانطور که قبلا اشاره شد،ضرورت وجود در برهان وجود شناختی به حمل اوّلی است؛زیرا خدا یا کمال مطلق که قبلا در خارج اثبات نشده است که مفهوم کمال مطلق در ذهن عنوان حاکی و مشیر داشته باشد،پس در این برهان خدا به حمل اولی و ضروری الوجود است و به حمل شایع ممکن الوجود.حمل اوّلی و ضرورت مفهومی،موضوع را در خارج اثبات نمیکند در نتیجه در برهان وجود شناختی نمیتوان از ذهن به خارج آمد،مثل اینکه مفهوم وجود را در نظر میگیریم و میگوییم وجود داشتن برای مفهوم وجود ضروری است و این ضرورت وجود خارجی را اثبات میکند.این تفاوت اساسی میان دو برهان است.
منابع
*قرآن
1.صدر المتألهین،الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،قم،المکتبة المصطفویة،1386 ق
2.ابن سینا،الاشارات و التنبیهات(قم،دفت رنشر الکتاب،1403 ق
3.ادواردز،پل،براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب،ترجمه علیرضا جمالی نسب،محمد محمد رضایی،قم،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،1371
.جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، نشر اسرا ، 13754
5.فارابی، ابو نصر، الدعاوی القلبیه، ط حیدر آباد، 1349ق
6.پترسون، مایکل ودیگران، عقل واعتقاد دینی، ترجمة احمد نراقی وابراهیم سلطانی، انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1379
7.مصباح یزدی،محمد تقی،آموزش فلسفه،ج 2،تهران،سازمان تبلیغات اسلامی، 1365
. 8.مطهّری، مرتضی, اصول فلسفه و روش رئالیسم, ج5، انتشارات اسلامی, قم
صفحات: 1· 2